کوچه سار شعر



( فجر بی پگاه ) ‌‌ ‌‌در پاسخ پدر ، که مرا قبله ‌گه بدی گویم من این چکامه ز اندوه لابُدی گفتا به خیرِ مقدمِ آن سبط : (ای روح حق به پیکر ایران خوش آمدی) ‌ ‌امّا به گِل ، فرو شده کِشتیِ انقلاب ‌ ‌اکنون که عمر ما شده از جورِ غم تباه. در دل نمانده است جز افسوس و رنج و آه در صبح چارمین دههٔ فجرِ بی پگاه ویران‌تر است کشور ما از زمان شاه ‌ ‌ هر چند عده‌ای شده امروزه کامیاب ‌ ‌چل سال چون‌ گذشت از آن لحظهٔ ورود حتی یکی ز وعده ، به لوح عمل نبود ِ وطن دوباره
(همای صلح) چه شد آن غمگساری ها ، چه شد آن مهربانی ها چه شد آن مستی و آن شور و شوق و شادمانی ها جفا راندیم با عشق و بلاها را به خود خواندیم کنون جوییم از آن آهوی مُشک افشان نشانی ها مپرس از من حکایت ها و بگذر زین شکایت ها گره زین کار بگشا دلبرا با کاردانی ها اگر بزم وفا خواهی ز خورشیدِ صفا روشن سبک برخیز و آتش زن به جانِ سرگرانی ها به افسون شکرخندی ، زبان بسته ام بگشا ترش منشین و شورانگیز با شیرین زبانی ها سخندانی هنرمندم چُنین خاموش مَپْسندم که خاموشی بوَد

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

قارن Stephanie بررسی فیلم های سینمایی خارجی و ایرانی خواندني هاي سفر Game Downey Anthony Alberto آگهي و تبليغات تابش فرهنگنامه دانشجو بلبرينگ